نخواب دیگه همین!

نخواب دیگه همین!

یا با برنامه ریزی همه چی رو پیش بینی کن، یا بپذیر که هیچ چیز قابل پیش بینی نیست.
نخواب دیگه همین!

نخواب دیگه همین!

یا با برنامه ریزی همه چی رو پیش بینی کن، یا بپذیر که هیچ چیز قابل پیش بینی نیست.

سومین روز کاری غیر رسمی

بعد از سه سال امروز صبح تاریخ تکرار شد. قبلاا، یه مگولی رو پتو پیچ می کردیم می بردیم خونه مادرشوهرم حالا هر دوشون.

حس خوبی بود. خوشحالم که باید فشرده تر و منظم تر زندگی کنم. ناراحت بودم که همه چیز بیهوده میگذره.

اولش اصرار داشتم برگردم سر پست قبلیم تا اون رییس بدجنسه فکر نکنه تونسته منو اذیت کنه.

اما به پیشنهاد این رییس جدیدم بهتره با اون شخص دیگه اصطکاکی نداشته باشم.

کلا پست های مالی رو دوست دارم اما پست جدیدم اداریه. یه پست کم مشغله و آروم.

دوست دارم یه مدت در حاشیه باشم تا بچه سومم هم بدنیا بیاد و کمی بزرگ بشه.

به وقتش دوباره پامو میذارم روی گازو پیش خواهم رفت.

خدایا شکرت سربلندم کردی.

منو ببخش

سرافرازی

امروز طی تماسی که با یکی از مسئولینم داشتم ازم خواست پاشم برم محل کارم

ساعت 10.5 بود که برادرشوهرم اومد دنبالم. بچه ها رو بردم خونه مادرشوهرم گذاشتم و خودم هم رفتم اداره

چه خیر مقدمی شنیدم و چه چشمایی که از برگشتنم گرد شده بودن.

فقط یه جا از خودم بدم اومد که بروز دادم کینه ای به دلم هست

آخه لامصب به کی و به چه دلیل اینو ابراز می کنی!؟

توبه توبه

به سفارش یکی از همکارا پستم رو عوض کردم تا دیگه هیچ برخوردی با رییس قبلیم واسم پیش نیاد

اولش واسه همین ترش کردم

اما بعد فهمیدم جایی برم که حجم کارم کمتر باشه بهتره

فقط حرص اینو می خورم که 5 ماه دیگه باید برم دوباره مرخصی واسه زایمانم

چه حرف و حدیثی پشتم باشه

هی خدا صبر بده

خیلی خوشحالم که برگشتم

خدایا ازت ممنونم واقعا سرافرازم کردی


صبر

چه بازگشت جهنمی ای

با کلی تعهد

مجازات بدون دلیل

واقعا بدون دلیل

دلم می سوزه

به حقم رسیدم

اما با هزار بامبول

مسعود میگه فقط صبر داشته باش همه حق و حقوقت رو می گیرم

مثل همیشه 

صبورتر از قبل

منتظر می مونم

خواهرزاده

این سارا هم زرت زرت خواستگاراش رو رد می کنه

کلا عروسی سارا واسم یه چیزه دیگه است

نمی خوام هنوز ازدواج کنه و درگیر مسائل تخمی شوهر داری و ... بشه


بازگشت

امروز بعد از سه سال برگشتم به کارم