چقدر دلتنگی!
چقدر اضطراب واسه لحظه ای نباشی!؟
خدایا بهم رحم کن اون روز رو نیار.
.
.
.
.
.
.
.
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!
فکر کردن به گذشته چیزی جز دلتنگی نمیاره... واسه روزای خوبی بود که دیگه نیست...
وقتی که من بچه بودم غم بود اما کم بود....
من هنوز سایه پدر و مادر رو بالای سرم دارم
اما از روزهای نبودنش می ترسم